صراحیی که دم صبح قلقلی دارد


چو بلبلی است که مد نظر گلی دارد

زبان شانه ز وصفش به یکدیگر پیچید


کجا بهشت چو آن زلف سنبلی دارد؟

سرم ز شعله سودا چو دود می نگرد


مگر دلم سر پیوند کاکلی دارد؟

ز حال صائب و نومیدیش چه می پرسی


نمی رسد به تو دستش، توکلی دارد